۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

آیا سیاست جنائی آمریکا به سیاست صلح و دموکراسی بدل خواهد شد؟


سـیـا سـت جنائی سـرمـا یــه سالاران آمـریـکا یـی
امروز 20٫01٫2009 باراک اوباما در سخنرانی سیا سی خود اعلام نمود که تاریخ سیاسی آمریکا ورق میخورد. به این معنا که سیا ست قصا بی جرج بوش به پایان رسیده است و پس از این، جمع و جور کردن و بستن کشتارگاه هائی را که او به راه انداخته است، ایشان: باراک اوباما به عهده دارد. این تقسیم کار بنحو غریبی با تکنیک کار سندیکاهای ما فیا ئی جنایت شبیه است. زیرا ( طبق روما نها ئی که از آنان نوشته می شود )، ابتدا شخصی برنامۀ قتلی را تنظیم میکند که خود او دستورش را از مشتریها یش گرفته است. پس از آن، یکی از جانیان حرفه ای ِخود را برای کشتن فرد مورد نظر انتخاب می کند. وبلافاصله جنایتکار دومی را که پاکساز نامیده میشود؛ به صحنه می فرستد تا محیط جرم را پاکسازی کند. بطوری که اثری از آن باقی نما ند. مثلاً جسد را به محل دیگری حمل کنند یا اصلاً آنرا سربه نیست سازند. خلاصه چنان صحنه را مخد وش کنند که پلیس نتواند رد جنایتکاران را بیابد. ماجرای این دهه از سیاست ِ یو.اس.آ. هم مرحله به مرحله چنین تدوین شده است. دستور از کلوبهای سرمایه داران بزرگ آمریکائی و صاحبان کمپانیهای نفتی و انرژی صادر می شود. نئوکانها به رهبری دیک چنی آنرا برنامه ریزی میکنند و جرج بوش انگشت روی ما شه می گذارد. وپس از اجرای تمامی یا بخشی از برنامه کنار میرود تا قصاب دیگری که کارش پاکسازی است به صحنه بیاید. اما از بخت بدشا ن، این سیاستمداران جنایتکار اخیر، هیچگاه و با هیچ ترفندی نخواهند توانست اوراق تاریخ را از رنگ خون بیگناها نی که به خاک ریخته اند پاک کنند. صحنه های وحشتی که بر بخشها ئی از ملل جهان تحمیل نموده اند؛ همیشه بمثابه ننگ و نکبت بدنبا ل نا مشان تداعی خواهند شد. چه بسا شتاب تکامل جامعه چنان سرعتی بگیرد که این جا نیان ِ صد ر نشین را در هر کجای جهان که باشند به محاکمه کشا نند و ایشان را در خفت و خواری به همان شیوه های تروری که خود بکار برده اند محکوم و مجازات نمایند

آیا سیاست جنایتمردان آمریکائی به سیاست صلح ودموکراسی تبدیل خواهد شد؟
چه کسانی ممکن است عوامفریبی ها ئی اینچنین را باور کنند ؟ به اعتقاد من جز خود مردم آمریکا که نیاز به برون رفت از بحران کنونی ، چشم عقلشان را کمسو کرده است . چنانکه امید و آرزوی خود را با واقعیت اشتباه گرفته اند. هیچکس دیگر در هیچ کجای جهان در چنین خیالی بسر نمیبرد. تنها مردمی که بدرستی از این واقعه شا دند و شادمانی می کنند، مردم سیاه پوست آمریکائیند، که سرانجام پس از قرنها برده گی و ذلت و خواری بدلیل رنگ پوستشان؛ نهایتاً فردی همرنگ خود را بر مسند قدرت این کشور می بینند. اما اگر اینان براین تصورند که اوباما قصۀ سیاه زندگیشان را پس از این با جوهرآزادی و برابری خواهد نوشت ؛ هیهات ! که در اشتباهند. باراک اوباما نمایندۀ سالاران سرمایه داری جهانی است و نه کمتر از آن. چه رسد به سیه روزان و درد مندان!! یا اگر سیاهان آفریقائی خوشحالند که این بار، یک سیاهپوست بر قلۀ جهان منزل گرفته است؛ هیهات که شادمانی زودگذری خواهد بود. چرا که آنها بخوبی میبینند که در کشورهای خودشا ن چگونه سرمایه داران آفریقائی امکانات طبیعیشان را با دیگر سرمایه داران جها نی معامله و غارت می کنند و آنان را در چنگال قحطی و گرسنگی رها می سازند. همانگونه که رنگ پوست کسی نشان از کمتر بودن ویا بد بودن او نمیدهد؛ نشان خوبی و فضیلت شخص هم نمی باشد. اما، شاید دموکرات بودنش دلیل معتبرتری ارائه کند؟! برآمدن باراک اوباما از حزب د موکرات آمریکا ( که در طول تاریخ آمریکا ، همواره نقش آن روی سکه سیاست ِ یو اس آ. را بازی کرده و برنده شده است )؛ اعتباری بیش از نوسانات سیا سی طبقۀ مقتدر آمریکا در جهان ندارد. نوسانا تی که تنظیم و ترمیم آن نیاز بیشتری به حساب و کتابهای سیاسی تکنوکراتهای عالی مقام بورزوائی دارد. و اینها دورانهائی هستند که نیاز به مردم فریبی و سیا ستهای تو خا لی اجتماعی در درون کشور؛ بنا چار سرمایه داران را تا حدی به خودداری از افراط وامیدارد. همین و بس. تغییر سیاست در جامعه ای چون امریکا ممکن نیست مگر با جنبش و خیزش یکبارۀ کارگران این کشور. بویژه آنکه ارگا نهای سوسیـا لـیستی و کمونـیـستی و تـئوریسینها و فعالین مستـقل و یا مـتشکل در ارگا نهای اجتمـاعی، قـضا ئی و فـرهنـگی گـونا گـون، در این کشـور کـم نـیستـنـد. با فـت اقتصا دی – سیا سی بسیار پیشرفتۀ آمریکا و نهادها و تا سیسات مد نی خارق العادۀ آن؛ به حضور آگاها نه و عظیم طبقۀ کارگران در صحنۀ سیاسی نیاز دارد. تا به اینجا ، سرمایه داری قدر قدرت آمریکا با توجه به سرکردگیش در جهان و نقشی که به عنوان موتور اقتصا د سرمایۀ جها نی بر دیگران تحمیل می نمود ه؛ به او اجازه داده است تا درصد بسیار نازلی از این سهم بادآوردۀ چپاول را به کارگران و بیکاران این کشور بدهد تا با مصرف آن، چرخۀ تولید را به گردش در آورند. امکان این چپاول، روز به روز محدودتر می شود . و با از دست دادن هژمونی جهانیش، یا به عبارتی، تقسیم آن با د یگر قطبهای برخا سته چون چین و هند و اروپا .... این ارتش عظیم کارگری بتدریج مسیر عصیان و اعتراض سوسیالیستی را خواهد آموخت . از آن پس، دیگر منتظر احزاب سرمایه سوار نخواهد نشست که ا ز اعجاز دموکراسی ومرگ برای مام وطن سخنسرائی کنند. تنها در چنین دورانی است که می توان تغییری واقعی را در سیاست آمریکا انتظار داشت
گیسو آرمین
21٫01٫09
نظرات و انتقادات یا سوألات خود را برای ما بفرستید.

هیچ نظری موجود نیست: