۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

کمونیست ها، بُروز موقعیت انقلابی و انحلال طلبی


روند ناتوانی نظام امپریالیستی در پاسخ به نیازهای اولیهء دهکدهء کوچک جهانی، یک یک شهروندان این دهکدهء کوچک را نسبت به آیندهء خود و فرزندان خود بیمناک نموده است.

در چنین روندی است که عنصر آگاه مقدمتا به ریشه های این «نظم» ، سپس به چاره جوئی و نهایتا به «جایگزینی» برای نظم موجود، نظام ظلم و نابرابری می پردازد. نظام جایگزینی که در انسان در محور کائنات قرار خواهد گرفت و از ستم انسان بر انسان از یک سو و «بد» کردن بر مادر همهء ما «زمین»، از سوی دیگر اثری بر جای نخواهد ماند.

آری اینچنین است آیندهء ما و فرزندان ما که در همهء کتاب ها از آن سخن رفته است و همهء اندیشمندان تاریخ بشر فرا رسیدن چنین روزی را؛ در صورت انجام وظایف خویش؛ به بشریت وعده داده اند. وعده ای که روند ناگزیرکنونی تعمیق تضادهای سیستم جهانی نشان از «نه» سر خرمن بودن آن دارد!

روندی که دیر بازی؛ با ظهور انسان؛ آغاز شده است و همهء مصلحین ضمن باور بر آن، فرارسیدن این روز را بشارت داده اند. روندی که با بررسی بی طرفانهء روند «تکامل اجتماعی» بشر، به مثابه یک حقیقت غیر قابل انکار، بصورت فراروئیدن «اختیارمشارکت» از دل «اجبار مالکیت»، بمثابه دفاع از «اصالت انسان» در مقابل «تقدس سرمایه» در دستور همهء مدافعین حقوق «بشر» در مقابل «قدر قدرتی» سرمایه قرار گرفته است.

بر مبنای چنین دستوری برای کار است که من احساس نگرانی شدید می کنم. تا آنجائی که من بیاد می آورم روند رشد، همگرائی و شکوفائی نیروهائی که در ایران پس از دومین جنگ سرمایه داری جهانی سر برآورده بودند با کودتای آمریکائی بیست و هشتم امردادماه، پنجاه و شش سال قبل از امروز، متوقف گردید و از نظر من در شرایطی بسیار خطرناک تر از گذشته این تفرقه و واگرائی در عنصر سیاسی میهن ما مشاهده می شود. به «همت» (می توانید بخوانید: خرید و فروش مزدوران بومی یا به عبارتی «سم داران»!) سازمان های جاسوسی «اجنبی» از یک سو و اشتباهات بزرگ کمونیست ها از سوی دیگر، همچنان صد و اند سالی پس از انقلاب مشروطیت روند تجزیه و در جازدن «نیروها»، در ایجاد یک جبههء مشترک برای برآورده کردن انتظارات جامعهء هفتاد و چند میلیون نفری ایران؛ یا حتی یک سازمان سیاسی سراسری از طبقهء کارگر ایران ؛برغم یک مجولی بودن «معادلهء» ما!؛ جامه عمل نپوشیده است.

روندی که برای رفتن به سوی آینده ای روشن «بایستی» دیگرگون شود. برای دیگرگونی این روند به ناگزیر این روند را بایستی بشناسیم و مشترکا در راه برداشتن موانع در پیش، گام برداریم. در این روند مشکلات کم نیستند؛ کوچک و یا بزرگ، مقطعی و یا تاریخی، کوتاه مدت عارضی و یا دراز مدت جوهری؛ مشکلاتی که شایسته است شناخته شوند و در راه برطرف کردن آنها مشترکا؛ متشکل و منفرد؛ گام برداریم. اما از انجائی که این «طبیعت انسانی» هر روز در کاری است، دشمنان مردم نیز بطور مداوم در راه ما به سنگ اندازی، خاک پاشیدن در چشم و حتی گلوله باران مردم (بنام حفظ امنیت، یا در «جنگ» و یا بوسیلهء قتل دولتی) در اقصاء نقاط جهان ابئی ندارند و در دنیائی که نیش عقرب سرمایه نه از ره کین است، بل اقتضای سود گوئیش این است، شایسته است تا به این معضلات یک به یک بپردازیم و به صورت جهانی، همدل و هم رای به مقابله با این ترفندهای سرمایه داری جهانی و نهایتا «اصلاح» نهائی این نظام «تبعیض» بپردازیم.

برای این عمل مشترک احتیاج به ابزار این عمل مشترک داریم. احتیاج به تشکیلاتی داریم که کوشندگان راه این آیندهء روشن، با استفاده از این همه پیشرفت های علمی و فنی، در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند تا با هماهنگی و ارده ای یگانه این مبارزهء «پاک» تاریخی برای برابری و عدالت در کرهء ارض را به پیش بریم. چنین تشکیلات جهانی تنها و تنها با هماهنگی مبارزاتی که در این سو و آن سوی جهان برای برابری و عدالت صورت می پذیرد ممکن خواهد بود. بر ماست که در نخستین گام این راه، دموکرات های میهن خود را در بستری مشترک گرد آوریم. برای همبستر نمودن این مبارزات همسو می بایستی این مبارزات از فردای کودتای بیست و هشتم امردادماه تا امروز ِدر حال «واگرائی» را، حداقل در میهن مان ایران، با صبر و حوصله و بخث و گفتگو؛ بر سر خواسته های صد و اند سالهء مردم سراسر ایران؛ آزادی، استقلال، مساوات و عدالت اجتماعی؛ به همگرائی کشانیم. برای همگرا نمودن این کوشش ها در مقیاس کلان (ملی) می بایستی از نظر من تنها می توانیم این کوشش های دموکراتیک صنفی و سیاسی را در کارزارهای «هم سنخ» عمومی، سازمان دهی کنیم.

خوب اگر آنچه گفته شد منطقی و ناگزیر است تنها مشکل امروز ما، بر سر یک میز قرار دادن این کوشندگان متشکل و غیر متشکل خواهد بود. برای پیشبرد «همگرائی» افراد و تشکل های دموکراتیک، شایسته است تا تک تک ما از یک سو پیشبرد این امر «مقدس» (پاک) و از سوی دیگر سنگ اصلی در مقابل پای خود را بشناسیم. اگر نه، اگر این سنگ جلوی پا را «نه» بینیم و بدرستی ابعاد این مانع را نشناسیم بجای بلند کردن کافی پا و برداشتن گامی بجلو، تنها «کله پا» خواهیم شد و حتی اگر از کله و پا نیفتیم و دو باره برخیزیم با برعدم عبور از این مانع مجددا و مجددا کله پا خواهیم شد!

اما این مانع از نظر من کدام است؟ «انحلال طلبی نوین»!

نئو انحلال طلبی در یک کلام.

اما این نئو انحلال طلبی چیست؟

انحلال طلبی کلاسیک در دوران جنگ سرد، ایجاد «هژمونی» در همه جا و به تعطیل کشاندن تشکل های دموکراتیک (فراطبقاتی) همیشه و در همه جا بود. انحلال طلبی در دوران پس از جنگ سرد و ورود به دوران جنگ گرم، بقیمت قربانی نمودن هزاران هزار کشته در بخش فقیر دهکدهء کوچک جهانی (بخوانید جهان دوم!) امر دیگری است.

امروزه دیگر هر بچهء دبستانی می داند که جهانی دیگر ممکن است. امروز هر نو جوان این دهکدهء کوچک می داند که در کجای دنیا قرار دارد و در سایر نقاط دیگر جهان هر لحظه چه می گذرد. امروز قلب همهء آزادیخواهان و مساوات طلبان این دهکدهء کوچک از اینکه یک زلزلهء هفت و چند دهمی ریشتر صدها هزار کودک، جوان و پیر را از میان مردم این جزیرهء زجر کشیده به قتل می رساند، بسختی بدرد می آید. زلزله ای که صورت بروز در ژاپن شاید «نه» می توانست حتی یک قربانی نیز از ساکنین این جزیرهء درد کشیده در این دهکدهء کوچک بگیرد.

در این دوران دیگر همهء جوانان می دانند که نوشداروی همهء ما؛ برای گام برداشتن در راه این آیندهء ممکن، در سازماندهی و «تشکیلات» است. دیگر حداقل در ایران، من کسی را نمی بینم که ادعا نماید که زدودن این تار عنکبوتی، که جمهوری اسلامی می نامندش، به «تنهائی» میسر می باشد! هم اینجاست که انحلال طلبی بصورت نوینی خود را نشان می دهد. انحلال طلبی به شکلی بسیار پیچیده ای قدم به «بازار» می گذارد، انحلال طلبی با شعارهای سوپر رادیکال، با برخوردهای خشن فردی-خصلتی بجای برخوردهای مضمونی نظری و تازه آنهم بنام دفاع از تشکیلات و حتی « انقلاب »!

بیائید بپذیریم که مبارزه با چنین نئو انحلال طلبی که می تواند حتی با قلب هائی سپید به تپش ادامه می دهد بسیار پیچیده تر از مبارزه با آن انحلال طلبی کلاسیک سودجویانهء امپریالیستی است که با قلب هائی سیاه زهر را در شریان های اجتماعی جاری می نمایند. امروز دیگر ناتوانی امپریالیسم جهانی در سازماندهی این دهکدهء کوچک در تضمین رفاه عمومی و از بین بردن تبعیض بر هیچ کس حتی «خوشبینترین» کارشناسان امپریالیستی پوشیده نیست. امروز که دیگر این نظام در سطح کلان بی آبروست و مزدورانش نیز در سراسر جهان و ایران انگشت نما می باشند، انحلال طلبی با شکل و شمایلی نوین تشکل های دموکراتیک گوناگون و رنگارنگ نوپای مردم ایران تهدید می نمایند. این خطر همه جا و بویژه در هر تند پیچ در کمین ماست. من در زیر به چند نمونهء آشکار و تا امروز شناسائی شدهء این خطر می پردازم. کشف این خطرات و برخورد مناسب در خنثس نمودن این انحرافات از نظر من یکی از وظایف نیروهای کمونیستی؛ برغم متشکل و غیر متشکل بودن آنها؛ است. از نظر من:

امروز اگر کوشش نمائیم تا یک تشکل دفاعی را در جهت تبدیل به یک سازمان سیاسی «هُل» دهیم از نظر من انحلال طلب هستیم و بایستی در مقابل ما مقاومت شود.

امروز اگر یک سازمان سیاسی را به یک مجمع المحافل تبدیل نمائیم این از نظر من انحلال طلبی است و بایستی مسئولین این استحاله مورد مواخذهء عمومی قرار گیرند.

امروز اگر یک سازمان مهندسی شده بر مبنای سانترالیسم دموکراتیک را با زور اکثریت بخواهیم به یک فوروم کارگری-کمونیستی تبدیل نمائیم، از نظر من، باز هم انحلال طلب هستیم.

امروز اگر بخواهیم سازمان دموکراتیک خود را بتنهائی!، آلترناتیو جمهوری اسلامی ایران بنامیم باز هم از نظر من انحلال طلب می باشیم.

امروز آنهائی که در صدد حفظ فرقه های هرمی متشکل از برج عاج نشینان دوران جنگ سرد به این نام و آن نشان و شعارهای پر طمطراق می باشند نیز از همین دسته و از سردمداران انحلال طلبان می باشند.

امروز تعطیل مبارزهء مشترک به هر دلیلی؛ بویژه اخلافات نظری!؛ نوع دیگر و شاید بسیار خطرناکی از همین انحلال طلبی است

این بود شش نمونه در شش وجه، از امر انحلال طلبی که همواره من در این جا و آن جا با آن روبرو هستم. مطمئنا این شش مورد، تمامی موارد انحلال طلبی نوین نمی باشند. همهء کمونیست ها در زندگی روزمره با این امور و امور دیگری از این دست روبرو می باشند اموری که به نظر من سال هاست که همچون موریانه؛ اما گاه بی صدا و گاه با هیاهو؛ مشغول خوردن داربست های تشکل های دموکراتیک از درون می باشد. تقاضای من از آن دسته کمونیست هائی که همچون من با این امر تشکیلاتی؛ «انحلال طلبی»؛ بطور جهانشمول آن دست به گریبان می باشند در فاز پایانی تدارکات ما در آستانهء بروز موقعیت انقلابی در ایران:

یکم: شکستن سکوت و مقاومت در مقابل همهء انواع «قلب» و استحالهء تشکل ها ی دموراتیک موجود؛ برغم صنفی و یا سیاسی و یا اجتماعی بودن؛ آنها ست.

دوم: این مقاومت تنها در کادر مبارزهء نظری متین در افشای تشکل ستیزی این نوع گرایشات و در افشای مقولهء «نفی تشکل های صنفی و سیاسی دموکراتیک واقعا موجود برغم همهء کاستی هایشان» از طرف انحلال طلبان می باشد. نظرات انحلال طلبانه ای که گاه صادقانه و گاه سوداگرانه در زرورق هائی رنگین بسته بندی می شوند و جهت مصرف به کودکان سیاسی «سوپر رادیکال» برای «جهانی بهتر» عرضه می گردند!

سوم: برغم همهء اختلافات در نظر، هر نوع سنگ اندازی در پیشبرد کار مشترک دموکراتیک (فراطبقاتی) و سوسیالیستی (مربوط به شکلگیری مستقل طبقهء کارگر) از نظر من انحلال طلبی به حساب می آید. این انحلال طلبی تنها با کوشش سیاسی-نظری کمونیست ها نه تنها منزوی نمی شود بلکه با کشیدن هر یک از ما به وادی بحث ها ی «کشاف» بی پایان به نتیجه خود همانا «انحلال در عمل» منجر می شود. بر کمونیست هاست که در درون هر تشکیلات دموکراتیک و یا سیاسی، با همکاری مشترک و هماهنگی گستردهء تشکل های هم سنخ در «عمل» مشترک نه تنها این موج خانمانسوز انحلال طلبی خنثی خواهد گردید بلکه تشکل های دموکراتیک هر یک از ما نیز در بستر کار مشترک به رشد و گسترش کم نظیری دست خواهد یافت.

اما در یک کلام و برای ساده تر شدن بحث، امروز روز همگرائی کمونیستی برای ایجاد صف مستقل کارگران ایران است، هر کمونیستی اگر گفتار، نوشتار و کردار خود این مضمون را ارائه ندهد از نظر من انحلال طلب است و کمتر و یا بیشتر؛ به نسبت «توانش»؛ خاک به چشمان طبقهء کارگر ستمدیدهء ایران می پاشد.

موفق باشید.

هادی میتروی، یکشنبه بیست و چهارم ژانویهء دو هزار و ده

hadi.mitravi@yahoo.com

پس از تحریر: از آنجائی که بخاطر ضیق وقت قادر به ویراستاری این متن نیستم از همهء خوانندگان پوزش می خواهم و همچون گذشته از طرق میل قادر به پاسخ در مورد ابهامات و پذیرای نقد شما عزیزان می باشم.

هیچ نظری موجود نیست: